به نام آنکه اشک را آفرید تا سرزمین وداع آتش نگیرد
دل که در دایره عشق در آورد مرا همچو شمع آتش سوزان به سر آورد مرا
یک امشب میهمان این دیــــــــــارم به دیدارم بیا چشم انتظــــــــــــــــــــــارم
وقتی می شی نیاز من اگه نباشی پیش من اشکای چشماموببین که میریزه به پای تو
بازم که بیقرارمو دلواپس نگاه تو تموم هستی منی بمون همیشه پیشم تو
اگه شدم عاشق تو نزار که بی تاب بمونم لالائی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم
دارم برات شعر می خونم شاید به یادم بمونـی فقط یه چیز ازت می خوام همیشه عاشق بمونی
دوستت دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود واژه ها رو ولش کنیم عشقمواز چشام بخون
اگر واژه بالاتر از عشق می یافتم تورا به آن نام می خواندم.
از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن به من گفت : آغاز کسی باش که پایان تو باشد